مرسانا مرسانا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

سالهای رنگین من

عشق کوچولوی مامان

دلبرک طنازم امروزبعد از مدتها وقت کردیم ببریمت آتلیه و ازت عکس بگیریم .   دخترکم خیلی همکاری کرد و  عکاس هم خیلی خوشش اومده بود . جدیدا خیلی فضول شدی نفسم با روروئکت تموم خونه رو بازدید میکنی                                                             و دست به دکوریا  میزنی چند بار می خواستی خسارت به بار بیاری که &n...
31 ارديبهشت 1392

هشت ماهگی مرسانا جون

تولدت مبارک نفس مامان دلبرکم شیرینکم امروز  هشت ماهه که پا تو دنیای زمینی گذاشتی و من خدا رو بابت این نعمت شکر میگم. کارهایی که تو این سن انجام میدی: جند تا غلط میزنی کمی می ایستی البته به اندازه چند ثانیه یاد گرفتی میبوسی         البته بعضی وقتا هم یادت میره وقتی می خوایم بریم بیرون متوجه میشی چون من میگم مرسانا بریم ددر . دیگه لبخند که رو صورتت میشینه هنوزم عاشق کتاب و شعری و هر جا کتابی میبینی خود تو هر جوری هست بهش میرسونی خدا رو شکر فعلا خوب غذا میخوری امیدوارم همیشه اینجوری باشی فعلا هم خبری از در اومدن دندون نیست قد: شصت و شش و نیم ...
20 ارديبهشت 1392

من یک مادرم

شیرینکم دختر نازم این روزها حس قشنگی دارم  اخه روز مادر نزدیکه و این حس زیبا و دوست داشتنی رو تو به من دادی تویی که در اینده زن و مادر خواهی شد و این حس رو کس دیگه ایی به تو می بخشه و حالا من به خودم می بالم که واژه زیبای مادر را یدک میکشم مادر مادر ... واژه ایی زیباتر از این کلمه نیست مادر یعنی از خود گذشتن مادر یعنی دوست مادر یعنی عشق مادر یعنی محبت مهربانی مادر یعنی هر انچه  خوبی ست بتونی به فرزندت بیاموزی . دخترکم امیدوارم بتونم لایق اسم مادر باشم عاشقتم و میمیرم برات ...
17 ارديبهشت 1392

خوشحالم........

خوشحالم خیلی زیاد میدونی چرا اول از همه واسه اینکه تابستون داره چترشو رو زمین پهن میکنه و این نوید هوای گرم میده هرچند گرمای تابستون خیلی طاقت فرساست اما شباش اون کلافگی روز رو از بین میبره . عاشق شبای تابستونم بهم حس زندگی خوشی و شادی سفر و از همه مهمتر استراحت اونم بعد از نه ماه  سر و کله زدن با دانش اموزان میده دوم اینکه خوشحالم میتونم بیشتر با تو باشم  وقتم بیشتر واسه تو دختر طنازم میشه میتونم بیشتر لمست کنم باهات بازی کنم واست کتاب بخونم  اخه لحظه لحظه با تو بودن دوست دارم حتی وقتی چشای نازت تسلیم خواب میشه دلم واسه خنده هات واسه دست وپا زدنات واسه موقعی که بیقرار میشی و صورت مثل مخ...
17 ارديبهشت 1392

مرسانای شش ماهه

عشقم نفسم بهونه زندگیم میخوام واست از کارهایی که تو این مرحله از سنت انحام میدی بگم. تازه گیها یه صدایی از خودت در میاری شبیه ام ام نمیدونم میخوای بگی مم مم یا ماما اخه وقتی میخوام بهت غذا بدم ظرف غذا تو میشناسی و دست و پا میزنی منم میگم دخترم مم مم  بخوره در هر صورت خیلی ملوس میشی وقتی لباتو غنچه میکنی اون لحظه میخوام بخورمت.البته بعضی اوقات لباتو به قول معروف ور میچینی اونم وقتی که از چیزی میترسی و میخوای گریه کنی مامان فدات چند بار خودتو به پشت انداختی ولی متاسفانه خیلی تلاشی واسه اینکار نداری بابایی هم نمیذاره خودتو به پشت بندازی میگه بچه ام شاید خدای نکرده خفه بشه بابایی دیگه نگرانه ولی تا دلت بخو...
12 ارديبهشت 1392

به خاطر بسپار دخترم.....

نازنینم:  آنقدر قوي باش كه بتواني با روزگار روبرو شوي. آنقدر ضعيف باش تا بتواني قبول كني كه نمي تواني همه ي كارها را به تنهايي انجام دهي . و در مقابل كساني كه به كمك تو احتياج دارند بخشنده باش . در مورد نياز هاي شخص ات صرفه جو و قانع باش . آنقدر عاقل باش تا قبول كني در مورد همه چيز آگاهي نداري . آنقدر ساده باش كه به معجزه اعتقاد داشته باشي . شادي هايت را با ديگران تقسيم كن . در غم و اندوه ديگران شريك شو . راهنماي افرادي باش كه خود را گم كرده اند . من میدانم تو بهترین خواهی شد دخترم ...
9 ارديبهشت 1392