جورواجور
دختر خوشکلم این روزها اینقدر درگیر شما هستم که نمیتونم زود به زود بیام و آپ کنم الانم بابایی شما رو برده بخوابونه که من تونستم بیام تا چند تا عکس از سفر مشهد بزارم. خیلی شیطون شدی همه جا دنبالم میای دائما تو اشپزخونه ایی گاهی وقتا نمیتونم کارامو بکنم وروجکم . چه کنم دیگه به من میگن مادر یعنی باید همه اینارو تحمل کنم حالا بریم سراغ عکسات...... اول از همه عکست در حرم امام رضا (ع) حالا عکسای تولدت که خیلی ساده برگزار شد نفسم.. ١ اون شب دایی جونم با دختردایی های خوبم هم اومدن و ما رو شرمنده کردن ...
دلتنگ خونه
زائر کوچولوی مامان سفر یک ماهه ما به اتمام رسید و دیشب برگشتیم سر خونه زندگی خودمون طفلک بابایی واسه اینکه شما اذیت نشی اینهمه راه اومد دنبالمون سفر خوبی بود شمام که حسابی شیطون شدی دیشب که وارد خونه شدیم مبهوت بودی به در و دیوار خونه نگاه میکردی یعد بردمت تو اتاق خودت گذاشتمت جلو اسباب بازیات چند لحظه فقط نگاشون کردی و بعد آروم آروم دست تو بردی جلو و یکی یکی برشون میداشتی و از سر ذوق میخندیدی الهی من فدات شم شمام دلت واسه خونه تنگ شده بود. دیگه دخترکم تنها شدیم خونه خاله خیلی بهت خوش گذشت همه هواتو داشتن و شمام خوب دل بردی . مرسانا جون از خاله ایی به خاطر همه زحمتاشون تشکر میکنه ...
سفرمشهد
دختر نانازم امروز من و شما با هم میریم مشهد انشالله. اولین سفر بدون بابایی میریم خیلی ناراحتم ولی بابایی نمیتونن با ما بیان ما با دایی جون میریم از الان دلم واسه بابایی تنگ میشه انشالله هفته دیگه بابایی میاد پیشمون. این عکس تو راه ازت گرفتم عشق مامان ...