مرسانا مرسانا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

سالهای رنگین من

یک شب به یاد موندنی

1393/4/29 14:30
نویسنده : زهره
726 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوشکلم الان که دارم این مطلب رو مینویسم خوابی از بس خسته شدی 

دیشب واست یک شب به یاد موندنی بود میگی چرا ؟ اخه محمد خونه ما خوابید این قدر ذوق زده بودی که حد نداشت نمیدونستی چی کار کنی . وقتی چشمت به محمد می افته دیگه غذا و خستگی هیچ معنایی نداره نمیدونم از سر شوق بی اشتها میشی یا نمیخوای وقت تو هدر بدیچشمکبه هر حال مامانی دوست داشتم این تاریخ واست ثبت بشه علایقت مورد احترام مامان و باباست سوگلی ما بوس امروز هم واسه این که اذیت نشی محمد میخواست بره خونه شون بردمت حمام تا کمی اب بازی کنی و واسه اولین بار رنگ انگشتی رو تو حمام استفاده کردی اولش که به دستت میخورد بدت می اومد و اه اه میگفتی ولی کم کم خوشت اومد و همراه مامانی شروع به خلق آثار کردیمخندونک

لطفا به ادامه مطلب بروید

یک جاهایی اثر ماندگار مامان هنرمندتهزبان

اینجام بعد از اتمام نقاشی دوش حمام بهت دادم خودتو میشوری نفس من

الهی فدای سر شستنت بشم مامان جون

تمام ثانیه های زندگیم با تو زیباست عروسکم هر چند از خستگی هلاک بشم عاشقتم عاشق همه وجودت

پسندها (4)

نظرات (5)

مامان روژینا
30 تیر 93 10:22
الهی جیگرتووووووچقد خوردنی شدی تو حموم نفس خالهخدا این آقا محمد رو براتون حفظ کنه ممنونم کاش محمد با ما زندگی میکرد دیگه من دغدغه نداشتم
مامان فرشته
30 تیر 93 17:58
عزیزم.خوردنی من
سعیده مامان محمدطاها
30 تیر 93 19:06
ای جونم. چقدر ناز موهاشو میشوره این خانم طلا. بوووووووووووووووووس.
مامان فرانک
2 مرداد 93 11:04
ای جون دلم با اون حمام کردنت
مامان و آیلین
3 مرداد 93 16:13
سلام عزیزم امیدوارم که حالتون خوب باشه چه دخملی نازی عزیزم از دور روی ماهش رو می بوسم دوست داشتین به وبلاگ ما هم سر بزنید خوشحال می شیم سلام حتما