یک شب به یاد موندنی
دختر خوشکلم الان که دارم این مطلب رو مینویسم خوابی از بس خسته شدی
دیشب واست یک شب به یاد موندنی بود میگی چرا ؟ اخه محمد خونه ما خوابید این قدر ذوق زده بودی که حد نداشت نمیدونستی چی کار کنی . وقتی چشمت به محمد می افته دیگه غذا و خستگی هیچ معنایی نداره نمیدونم از سر شوق بی اشتها میشی یا نمیخوای وقت تو هدر بدیبه هر حال مامانی دوست داشتم این تاریخ واست ثبت بشه علایقت مورد احترام مامان و باباست سوگلی ما امروز هم واسه این که اذیت نشی محمد میخواست بره خونه شون بردمت حمام تا کمی اب بازی کنی و واسه اولین بار رنگ انگشتی رو تو حمام استفاده کردی اولش که به دستت میخورد بدت می اومد و اه اه میگفتی ولی کم کم خوشت اومد و همراه مامانی شروع به خلق آثار کردیم
لطفا به ادامه مطلب بروید
یک جاهایی اثر ماندگار مامان هنرمندته
اینجام بعد از اتمام نقاشی دوش حمام بهت دادم خودتو میشوری نفس من
الهی فدای سر شستنت بشم مامان جون
تمام ثانیه های زندگیم با تو زیباست عروسکم هر چند از خستگی هلاک بشم عاشقتم عاشق همه وجودت