مرسانا مرسانا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

سالهای رنگین من

دوباره بازی

1393/11/14 22:54
نویسنده : زهره
476 بازدید
اشتراک گذاری

مرسانا کلا به میوه علاقه نداره اگه یک خورده از تفاله میوه تو دهنش بشه از دهنش در میاره واسه همین ما با هزار ترفند بهش میوه میدیم اونم میوه ای که خودش دوست داره چشمک مثلا پرتقال رو اکثر اوقات با قاشق میخوره و اگه یک خورده از تخم و ترکه پرتقال تو دهنش باشه از توی دهان مبارک پرتاب میکنه بیرون و یک اهی میگه که انگار چی تو دهنش رفته سبز هر چی هم میگیم عزیزم اینم جزئی از پرتقال باید بخوری تو دهنت آب میشه افاقه نمیکنه تا اینکه یک روز به فکرم رسید یک کارهایی با پرتقال انجام بدم بلکه دخملی از الاغ شیطان تشریف بیارن پایینخندونک

 

من همیشه میوه رو میدم مرسانا بو بکشه بعد بهش میدم بخوره هم بویاییش تقویت میشه هم اشتهاش واسه خوردن اون میوه 

بهش گفتم پرتقال رو از کجا ببرم و وسطش کجاست بهم نشون داد البته کامل وسطش رو نشون نداد زبانمیوه رو بریدم اول از همه از من قاشق خواست گفتم مامانی یک کم باهاش بازی بکنیم بعد بدم بخوری؟ قبول نکرد منم واسش قاشق اوردم دیگهخوشمزه

م

واسش یک آب میوه گیری دستی اوردم و توجه شو به پرزهای توی پرتقال جلب کردم خودش تخم های پرتقال که خوب میشناسه با دستش در میاورد و می انداخت تو سینی و یک اهی هم نثارشون میکردزبان خودش کار رو به عهده گرفت هر چند که دستای کوچولوش توان فشردن پرتقال رو نداشت ولی از شانس خوب ما پرتقالش پر آب بود مرسانا کیف میکرد میدید میتونه از عهده این کار بر بیاد . 

بهش یاد دادم چه طوری آب پرتقال رو بگیره بعد از اینکه با کمک خودم خوب پرتقال نگون بخت رو چلوندیم توجه شو به داخل پرتقال جلب کردم توشو که نگاه کرد گفت نیست خندههمون موقع گفتم ببین آب شد رفت توی این ظرفه با تعجب نگاه میکرد پوست صاف و تمییز شده پرتقال واسش خیلی جذابیت داشت خودش دو برش پرتقال رو برداشت و به هم چسبوند و گفت Ball گفتم اره شبیه توپ شد . 

از مرسانا پرسیدم میخوای باهم روش نقاشی بکشیم ؟ ذوقی کرد و گفت ستایه ( ستاره) کمی از رنگ گواش رو با اب مخلوط کردم و قلمو رو دادم دستش و نشستم به تماشا 

دفتر نقاشی شو خواست آوردم و پرتقالی رو که رنگ کرده بود میزد تو دفترش میگفت دایره 

اول از همه لبه های پرتقال رو رنگ کرد که خودم بهش گفتم لبه های پوست پرتقال میدونی کجاست ؟ مات و مبهوت نگاهم کرد خودم بهش نشون دادم و اونم شروع کرد به رنگ کردن البته بگم که من واسه اینکه تشخیص بده کجا رو میگم با قلمو یک خورده از لبه پوست رو رنگ کردم تا مرسانا محدوده اون رو بفهمه

کل پوست پرتقال رو رنگ زدیم البته مرسانا این کار رو خیلی ادامه نداد عینک

از بازی با پرتقال زود خسته شد و کاری که همیشه علاقه داره رو شروع کرد رنگ امیزی دست و پای خودشو مامانشخجالت با همین بازی چند دقیقه تونستم هم در مورد پوست پرتقال گوشت پرتقال رنگ پرتقال با مرسانا ساعتی رو بگذرونم ریاضی کار کردیم ( نیم دایره و دایره) انگلیسی کار کردیم (Orangejuice) رنگ کار کردیم . مرسانا رنگ آبی رو خوب میشناسه واسه همین منم از این رنگ استفاده کردم . تفاوت بافت داخل پرتقال با سیب  . بعد از اینکه آب پرتقال شو خورد گفتم فکر میکنی میتونیم  آب سیب رو هم اینجوری بگیریم . طبق معمول همیشه سرشو به علامت خوشحالی بالا و پایین کردمحبت واسه همین سیب رو که نصف کردم دادم دست خودش گفتم فشارش بده ببین مثل پرتقاله که دید نمیشه و گفت سفت و خوشش هم نیومد و انداختش و رفت پی بازیگوشی خودش قه قههکلا سیب هم دوست نداره غمناک اون روز تا غروب چند تا بازی دیگه هم انجام دادیم که توی یک پست دیگه میزارم 

پسندها (2)

نظرات (1)

خاله جونی
23 بهمن 93 12:33
چه مامان باحالی