اینم کارهای مرسانا خانم
عشق مامانی چند تا عکس از کارهات میزارم بزرگ شدی ببینی چه خونه زندگی واسه من درست کردی
هر وقت غذا میارم واست دیگه کاری نمیمونه که با غذات انجام ندی اینجام پیله کرده بودی دیگ غذا تو بهت بدم من واسه این که حس کنجکاویت برطرف بشه دادم دستت ببین چی کار میکنی
اول یه خورده میخوری و بعدش هم..
می ریزیشون رو زمین ...
از رو زمین میل میفرمایید...
در نهایت با یک تذکر بلند میشی و یک نگاه عاقل اندر سفیه به بنده می اندازی خدا رو شکر رو فرشی رو فرشها می اندازم وگرنه باید هفته ایی دوبار بدم فرش بشورم از روفرشیم که متنفرم ولی چه کنیم دیگه
عاشق لب تابی مامان جون خدا نکنه برم طرف لب تاب بدو بدو میای و میگی بدش به من اخرشم که..
دست میزنی به دکمه هاش اون بدبخت هم هی یک چیزایی به انگلیسی میگه جنابعالی هم ذوق میکنی فکر میکنی با شماست دیگه در نهایت ......
سوارش میشی خدا به داد مون برسه فکر کنم تا چند وقت دیگه محبور شیم یک لب تاب دیگه بخریم
اینجا تازه از حمام اومده بودی واسه همین تیوست روشن کردیم که اتاق گرمتر بشه داری با تعجب نگاه میکنی دلت میخواست بری بهش دست بزنی
عاشق عینکی واسه همین یک عینک بلا استفاده بهت دادم چه ذوقی هم میکنی نفسم
کرم بدن تو داری مزه میکنی
از دست شما رو مبلها ملافه کشیدم شما هم از خدا خواسته همش میری زیر ملافه
الهی من فدات بشم نمیدونم چه حسی بهت دست میده که اینقدر اینجا رو دوست داری
دختر راننده مامان الهی من قربونت بشم نفس من زندگی من دوست دارم هوارتاااااااااا