مرسانا مرسانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

سالهای رنگین من

کودک من

1392/5/24 15:31
نویسنده : زهره
289 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوشکل مامان نفسم این روزها خیلی شیرین تر شدی خیلی اینقدر که یه لحظه

حاضر نیستم ازت چشم بردارم یه روز که میخواستم با مینا و نیوشادختر دایی هات برم

بازار منیر جون شما رو نگه داشت تا من راحت باشم ولی باور کن موقعی میخواستم

خداحافظی کنم اشک تو چشمام جمع شده بود ولی دیگه نمیشد کاریش کرد وای

مامانی من از مهر چه طوری برم مدرسه از الان غصه میخورم کاش میشد سر کار نرم

کاش میشد تموم لحظه هام با نفسای گرم تو سپری بشه . ما ادمها چه قدر عجیبیم

هیچ چیزیمون قابل پیش بینی نیست هیچ وقت مطلق نیستیم تموم کارامون نسبیه

یه روز خسته از گریه های کودکانه یه روز خسته از بازیهای روزانه یه روزم عاشق و

دیوانه عشق مامان بعضی وقتها بی حوصله میشم ولی خیلی با خودم کلنجار میرم

حداقل واسه نفسم صبور باشم اخه تو یک دونه ایی یک دونه ام می مونی

امروز از اون روزهایی بود که کودک درونم با دختر نازم همبازی شده بود خیلی کودک شدم

شاید مثل تو نازنینم شدم یه مادر یازده ماهه . شیرین عسلم قول میدم  همچنان با

تقویم زندگی تو پیش برم وگاهی بشم یه مادر سی و چند ساله اونم زمانی که نیاز

به مراقبت داری.همه وجودم دوست دارم و عاشقتم

اینم لحظه های خوش نانازم تو حمام........

عاشقتم

مامان فدای اون خنده های نازت

عشقمی

عاشق شامپوتی نفسم

نفسمی

داری به بابایی نگاه میکنی که شاهد کودکانه های من و شماست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

✿♥✿ محمدپارسا ✿♥✿
24 مرداد 92 22:05
ممنون سر زدید

خواهش میکنم عزیزم
مامان ارغوان
27 مرداد 92 10:11
عزیزم ناز شدی ها.عافیت باشه گلم.فقط زیاد داخل آب نشین عسل خانوم.بوس


مرسی خانمی. نمیدونستم خوب نیست الیته منم زیاد نمیزارمش تو اب ولی ممنونم که یاداور شدید