گل نازم تولدت مبارک
مرسانای من تولد بیست و دو ماهگیت مبارک
دختر نازم به عقب که برمیگردم میبینم چه زود گذشت از اولین در آغوش کشیدنت وقتی که مثل یک گل لطیف و نازک بودی و من غرق در شادی و حیرت از اینکه یک عروسک زندگی ما رو به شیرینی عسل کرد در اوج نا امیدی و حسرت طعم مادر شدن رو به من چشاندی ای فرشته اسمونی . حالا شدی چراغ خونه ما یک لحظه بی تو طاقت ندارم یک لحظه نمیخوام ازت چشم بردارم میخوام همیشه کنارم بمونی تا من نوازشت کنم بوست کنم ای گل ناز من . عاشقانه من و بابایی دوست داریم پرنسس مامان .
دیگه اونقدر بزرگ شدی که مفهوم حرفهامو بفهمی دخترکم و اونقدر خوبی که با توجه به سنت خیلی به حرفهام گوش میدی و در کل دختر حرف گوش کنی هستی خیلی احساساتی هستی مامانی زمانی که تو تاب هستی و من روبروت نشستم لباتو به لبام میرسونی و بوسم میکنی عاشق اینکارتم گاهی رو پاهام میشینی و دقیقه به دقیقه منو میبوسی . سر سجاده نماز من و بابایی رو هی میبوسی نفس من البته بگم که گاهی اوقات از ضربات دست نازنینت بی بهره نمی مونم که حل این مشکل هم واسه خودش روش خاصی دارهبر خلاف اینکه که میگن تو این سن لجباز میشی به هیچ عنوان لجبازی نمیکنی حداقل تا الان که رخ نداده عاشق کتابی همچننننننان تا حدی که کتاب رو به اسباب بازیهات ترجیح میدی و من در روز باید فقط کتاب بخونم هنوزم با لبخند از خواب بیدار میشی دختر خوشروی من اگه چیزی رو بخوای و من بگم نه اکثرا خیلی زود قانع میشی چون فقط در مواقعی که خطر داره بهت میگم نه و خیلی کم نه شنیدی نفسم واسه این اعتمادت به من خیلی خوشحالم و شاکر خداوند امیدوارم همیشه اینجوری باشی در کل فعالیت و کنجکاویت خیلی خیلی زیاده تا اندازه ایی که آرزوی خوردن یک غذای با ارامش به دلمون موند عروسک من یک اعتراف میکنم اینجا گاهی کم میارم ولی باز هم از کودکیت از کنجکاویت از خنده هات سیر نمیشم دخترکم