درس آموزنده
سلام خدمت همه دوستان گلم به خصوص زینب جان چونکه ازش یک درس خوب یاد گرفتم اونم اینکه همه کارهای دلبندمون رو یک نوع کنجکاوی ببینیم و توصیفی که از اون کار میکنیم با کلمات مثبت و تاثیر گذار باشه . اول از همه بگم هیچ وقت کوچولوهامون رو باهم مقایسه نکنیم هر بچه ایی یک خصوصیت داره بعضی ها کنجکاوترن حواس تون باشه فضول نگیم کنجکاو بگیمبعضی ها درونگرا بعضی ها برونگرا بعضی ها صبورتر بعضی ها عجول تر . واسه همین نوع برخورد مادران باهم فرق میکنه البته اعتقاد دارم خط مشی تربیتی یک جاده مستقیمه که حالا گاهی از کناره ها یک جاده فرعی هم باز میشه که ما مادران اگه راننده های خوبی باشیم حواسمون باید به فرعیات جاده هم باشه . تو این پست من با مرسانا کیک پختم و مرسانا با سر نرفت تو ظرف کیک
لطفا واسه دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید
دختر ناز مامان در حال هم زدن کیک البته باید اضافه کنم علاقه شدیدی داشت که دست شو به پره های همزن بزنه که یک بارهم دست زد و دستش درد گرفت نفس من
اینجام که همزدن تموم شده و من منتظرم تا مرسانا خانم کنجکاوی هاشو بکنه
مواد رو به کیک پز منتقل کردیم
ودخملی در حال صاف کردن مواد کیک
یک خورده از مواد کیک به دستاش شده که خوشکل من بدش می اومد
وادامه کار که دخملی داره دوباره مواد رو از تو کیک پز خالی میکنه تو ظرف
واین روند همچنان ادامه دارد
اینم از داخل کیک پز
مرسانای مامان همچنان در حال صافکاری
و جا به جا کردن مواد از ظرفها
اینجا دیگه رو پاهاش هم موادکیک ریخته که خیلی بدش می امد
ودر اخر راضی به برداشتن کیک پز شد ولی همچنان به ادامه کار بر رو فرشی اصرار داره
و این هم کیک که با کمک دخملی پختیم و شما شاهد فراز و نشیبهای بسیار بر روی ان میباشید
ایشون هم قند عسل مامان که خسته و کوفته اماده خوردن کیک میباشداین رو هم اضافه کنم از بس مواد به دورو بر کیک پز ریخته شده بود از اول تا اخر بوی سوختگی می اومد