مرسانا مرسانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

سالهای رنگین من

بوی مدرسه

1392/7/2 13:59
نویسنده : زهره
371 بازدید
اشتراک گذاری

 

نازنینم دلتنگم دلتنگ روزهایی که تموم ساعتاش دقیقه هاش و ثانیه هاش با تو سپری شد.

این روزهافقط سه چهار ماه طول کشید . و حالا من باید شش ساعت در روز از دیدن چهره

نازت و لبخند خوشکلت محروم باشم . فصل پاییز برای من یعنی دور موندن از تو . واین

واسه من سخته .هر چند من عاشق پاییزم .

عاشق برگهای زرد درختا عاشق هوای خنک و خوبش عاشق بوی دفتر و پاک کن

عاشق بچه هایی که راهی مدرسه اند .اینامنو به روزهای کودکی خودم میبره

اما .....

 ساعتایی که دور از تو هستم چه طوری تحمل کنم

دیروز بعد از سه چهارماه رفتم سر کار ولی فکرم دائما پیش شما بود .

هنوز فصل مدرسه شروع نشده ارزو میکنم زود تموم شه تا دیگه مجبور نباشم

ساعتامو تقسیم کنم میخوام تموم لحظه هام با تو بگذره شیرینم.

 عاشقانه دوست دارم دخترم

شلک های محدثه 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سعیده مامان محمدطاها
3 مهر 92 13:15
راست میگی زهره جان . دوری از این شیطونا واقعا سخته.


سعیده مامان محمدطاها
3 مهر 92 13:18
راستی خاله جون کتابهایی که برای گل پسر خریدم تو وبش گذاشتم. چون بیشترش شعر هست خیلی دوست داره. قیمتهاش هم مناسبه که اگر پاره کردن دلمون نسوزه.اگر خواستی برای دخملی بخرید


مرسی حتما
مامان ارغوان
4 مهر 92 10:45
الهی.پس مرسانا رو کجا میذاری?خیلی ببوسش


دو روز زنداداشم زحمت میکشه نگهش میداره دو روز دیگه رو هم باید پرستار بگیرم .مرسی عزیزم شما هم ارغوان ناز ببوس
مامان ارغوان
5 مهر 92 22:13
ببخش. زهره جون. ها من اینقدر کنجکاوی میکنم . خوبه پرستار میگیری .فقط تحقیق کن خوش اخلاق باشه ها یه موقع به بچه عصبانی نشه.

خواهش میکنم عزیزم خودمم پشیمون شدم چون واسه تربیت مرسانا خیلی حساسم دوست ندارم هر کسی رو بیارم واسه همین از خیر پرستار گذشتم طفلی زن داداشم نگه میدارن. مرسی که نگرانم بودی
مامان ارغوان
5 مهر 92 22:14
خصوصی داری گلم
معصوم/مامان جان جان فاطمه
10 مهر 92 23:05
ايشاا... روزهاي پاييزيتون با مرسانا به خوبي و خوشي بگذره
راستي عزيزم ميدوني ديگه نان 3 وارد نميشه و بايد همون نان 2 رو بازم بديم. . .


مرسی عزیزم. اره من ببلاک میدم کلا رو شیر خشک ها نوشته فقط در دو گروه سنی تولید میشه از بدو تولد تا شش ماهگی و از شش ماهگی به بعد
لیلا سوری
17 مهر 92 9:15
سلام زهره جان
احساسات رو که مینوسی خیلی آتشینه.بخدا با حرفهات گریه کرم هم به خاطر اینکه یک مادر هستم و هم از اینکه میشناسمت که چقدر مهربونی و حرفهات مثل آینه ست.دوستت دارم.مرسانا رو از طرف من ببوس.چند تا عکس از ستایش و نیایش سر فرصت میفرستم.



سلام عزیزم مرسی خودت بس مهربونی همه رو مهربون میبینی عزیزم. حتما بفرست ای میل مو واست اس مس میکنم