چهارده ماهگی دختر نازم
نازنین دخترم امروز چهارده ماهه شدی یعنی چندین ماه هم نفس شدن با هم واین یعنی بالندگی تو و مادر شدن من. تولدت مبارک دختر ناز و قشنگم .
داری روز به روز بزرگ میشی و من از لحظه های با تو بودن سر مست. هر ثانیه با تو بودن نبض زندگی منه. وقتی یاد اون روزی میافتم که تو رو تو اغوشم گذاشتن و گرمای وجودتو حس کردم اشک تو چشام حلقه میزنه یعنی این دختر کوچولو منو مادر کرده این فرشته اسمونی قراره منو مادر صدا کنه باورم نمیشد همون لحظه من شدم یک مادر عاشق و هر روز که از اون اولین در اغوش گرفتن گذشت من عاشقتر شدم و حالا چندین ماه از اون روز گذشته و من هر روز عاشقیهامو با تو نجوا میکنم نفسم.
دیگه کارهات شیرین تر از قبل شده شیرین کاریها مال تو چلوندن مال من.
مثل همیشه صبح خوش اخلاقی با یک لبخند ناز از مامان استقبال میکنی من بوسه بارونت میکنم و تو هم نازمیکنی
وقتی چیزی رو میخوای بهت میگیم اجازه بگیر بعد برش دار این قدر بامزه انگشت تو میبری بالا و اجازه میگیری که میخوام بخورمت
برس بر میداری بهت میگیم موهاتو برس بزن برس میزنی .
بوس میکنی بوس میفرستی گوشی رو میزاری رو گوشت وآا میگی.
دست و پاتو میشناسی میگیم پاتو بیار بالا میاری بالا میگیم دست تو بیار بالا میاری بالا.
شب که میخوام بخوابونمت قصه شنگول و منگول میگم جایی که اقا گرگه میخواد در یزنه قبل از اینکه من بگم خودت شروع میکنی به تق تق کردن که مثلا اقا گرگه در میزنه الهی من قربونت بشم
فعلا راه نمیری فقط دست تو به وسایل میگیری و دور خونه میچرخی .
چهارتا دندون دراوردی دو تا از بالا دوتا از پایین.
کلمات جدید میگی مثل محمد که خیلی واضح و بامزه ادا میکنی البته وقتی داریم میریم خونه عمویی از شوق زیاد محمد پسر عموتو صدا میزنی .
چند شب پیش میخواستم واست کتاب بابا تو بهترینی رو یخونم تا که از تو کمدت درش آوردم خودت متوجه کتاب شدی و گفتی بابا و خوشحال شدی که میخوام واست بخونم.
دختر خوشکلم هر روز بی صبرانه بزرگ شدن تو رو انتظار میکشم.
فدای اون نگاه نازت بشم من عشقم