تلنگر
مرسانای من نازنینم خوب من
دوست دارم فقط از این کلمات استفاده کنم دوست دارم فقط خاطره خوب واست بنویسم دوست دارم تو این خونه فقط لبخند تو به تصویر بکشم ولی چه کنم که نشد . گاهی وقتها مادرها بدون اینکه بخوان یا متوجه باشن باعث گریه دلبندشون میشن درست مثل من مامانی .
امشب داشتم به شما غذا میدادم همیشه وقتی مینشونمت یه متکا پشتت میذارم که اگه افتادی ضربه نخوری ولی نمیدونم چرا امشب سهل انگاری کردم یک دفعه رفتی به عقب و اونچه که نباید بشه شد نفس من جون دلم غش کردی و نفست بالا نمی اومد الهی مامانی فدات شه هر کاری بابایی میکرد نفست بالا نمی اومد من که مردم به معنای واقعی مردم طفلک بابایی نمی دونست چی کار کنه منم که متاسفانه دست و پامو گم میکنم این جور مواقع .بابایی فقط باسن تو فشار داده بود اینم از کسی شنیده بود که اگه بچه غش کرد و سیاه شد باسن شو فشار بدین نمیدونم این موثر واقع شد یا ناله های من به درگاه خدا . الانم که دارم این مطلب مینویسم اشکام سرازیره نمیتونی تصور کنی من در چه حالی بودم عزیزکم تا به حال به این شدت ریسه نرفته بودی به اندازه یه دقیقه رو دست بابا بی تحرک بودی اخ که نمیدونی وقتی یاد اون لحظه می افتم میخوام بمیرم . الهی هیچ مادری با اینچنین صحنه ایی مواجه نشه.
مامانی دختر نازم خوشکلم از دست خودم خیلی ناراحتم اخه هیچ وقت نمیتونم بر ترسم مدیریت کنم و دست و پامو گم میکنم دلم واسه بابایی خیلی سوخت اخه دست تنها گذاشتمش و فرار کردم تا نبینم چی داره میشه فقط حضرت زهرا رو صدا میکردم . دختر نازم منو ببخش قول میدم از این به بعد بیشتر حواسمو جمع کنم عمرم نفسم تموم زندگی من هستی من میمیرم برات نازگلم