مرسانا نگو بلا بگو
دختر ناز و ملوسم دیگه خیلی وروجک شدی از صبح که از خواب بیدار میشی دیگه گشت و گذارت تو خونه شروع میشه تا وقتی خواب بهت غلبه کنه امروز میخواستم برم مدرسه حالا من عجله دارم که ببرمت خونه دایی جون شمام دست از کنجکاویات بر نمیداشتی اینم از کارات
اولم از این کابینت شروع میشه میرسه به....
به ماشین لباسشویی بعد باز خسته میشی میری سراغ کابینت همیشگیت....
یعنی کابینت خوراکیها بعد سراغ یک کابینت دیگه...
باید دور تا دور اشپزخونه رو بگردی هر وقت خسته شدی میری سراغ وسایلا تو حال امروز ادامه کنجکاویات خونه دایی جون بود...
طفلی منیر جون باید همه وسایلا رو از دست شما جمع کنه بازم چیزی در امان نمیمونه از دست مبارکت
همیشه میای این جا کفشی رو باز میکنی
بعدم از تو اشپزخونه سر در میاری هی میری هی میای
از همین جا از زنداداش گلم تشکر میکنم که تموم فضولیهای مرسانا رو تحمل میکنه مرسی عزیزم
فکر نکنید دخترم دائم در حال فضولی ها اینم موقعی که خانم میشینه
یکی از کارایی که همیشه باعث نشستن دخملی میشه موبایله البنه واسه چند دقیقه