دو تا تولد
دختر نازم دیشب دو تا تولد رفتیم تولد دایی جون خودم و تولد دایی داود شما. هر دو تولد خونوادگی بود و کسی جز اعضا خانواده نبودن . تولد دایی خودم که دیر رفتم و فقط تونستم کادوی کوچولویی که گرفته بودم رو بدم و بعد رفتیم خونه داداش من اونجا که حسابی فضولی کردی یا من دنبالت بودم یا بابایی ولی در کل خوش گذشت نتونستم عکس خوبی بگیرم چند تا عکس واسه یادگاری میزارم
نمیدونم چرا پسر داییمو که دیدی گریه شدی و دیگه از بغلم پایین نمی اومدی و صورت تو به من میچسبوندی و چشاتم میبستی
گذاشتی ندا جون ازت عکس بگیره واسه همین نور فلش خورده رو گونه ات
خونه دایی داود مگه یک جا بند بودی نمیشد چیزی رو میز بزاریم
اینجام چند لحظه هدایا رو گذاشتیم رو میز شمام مشغول کار خودتی مامانی
در حال بازی با ماشین نیما جونم واسه چند ثانیه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی