مرسانا مرسانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

سالهای رنگین من

مرسانای هنرمند

1392/9/4 21:37
نویسنده : زهره
346 بازدید
اشتراک گذاری

 وروجک

دختر مامان در حال نواختن بلز

  وروجک

فکر میکنی اینجا کجاست؟ اینجا داخل دکور اشپزخونه است که از دست شما وسایلاشو خالی کردیم

 وروجک

اینجام داری استیکر اتاق تو میکنی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (41)

لیلا سوری
4 آذر 92 22:39
زهره جان خیلی عزیزی.میشه یه شب تا صبح پیش هم باشیم و با هم گپ بزنیم.چه حیف بود که اون روزا گذشت. واقعا هم تو پا شو بیا اینجا هم همو میبینیم هم دانشگاه تو ببین چه قدر تغییر کرده خوشکل تر شده
مهسا مامان آیهان
4 آذر 92 23:36
ای که من فدای دختر هنرمندم بششششششششششششممممممممم فداااااااااااتتتتتتتتتتتتتتتت ششششششششممممم خدا نکنه خانمی
مامان ارشیا
5 آذر 92 11:51
ای جون دلم هنرمند کوچولوی خالهعاشقتمممممممممممم
سعیده مامان محمدطاها
5 آذر 92 17:08
ای جونم . ماشاا... به این خانم کوچولوی هنرمند.
مامان لنا
6 آذر 92 8:59
آفرین به هنرمند کوچولوی ناز و خوشگل و مامانی
لیلا سوری
6 آذر 92 10:22
بخدا آرزومه.ولی دیگه میدنی من هیچیم مال خودم نیست.دوست داشتنهایم رو فقط در خودم دارم.زهره تمام عکسای دانشگاه جدید رو دانلود کردم حتی عکسای اساتید. شماره هاشون رو هم دارم.به دکتر نورمحمدی هم زنگ زدم خیلی خوشحال شد . تو قلبت مال خودته عزیزم همین فدر که دوست داشتنات و عشق مال خودته خوبه.
مامان دیانا
6 آذر 92 22:34
عزیزم ... قربونت, ماشاالله داری بزرگ میشی ... ممنون دوستم بابت کامنت دلداریت یه کم حساس شده بودم نمیدونم چرا
مامان آنیسا
6 آذر 92 23:41
عززززززززززززززیزم ی
مامان لنا
7 آذر 92 8:20
فدات بشم مرسانا جونم،راحت باش اتاق خودته و اختیارش هم کاملا دستتهمامان زهره هم هیچی نمی گه نگران نباش عزیزم.
شقایق مامان آرشا
7 آذر 92 13:22
Lili
7 آذر 92 15:42
سلام عزيز دلم مرسي كه انقدر مهربون و با محبتي به جون اوا نميدونم چه جوري جبران محبت هاي بي مثالت رو بكنم... واقعاً بم لطف داشتي و بي نهايت با كامنت هات شرمندم كردي. بيش از حد خوشحالم كه دوستي دارم كه كه مهمتر از شادي در غم كنارمه. به خاطر فشار عصبي و درست نبودن تغذيه پريروز نفهميديم يه دفعه چي شد... دروغ چرا يك ان فكر كردم سكته كردم و فلج شدم.... ببخش تورو خدا ناراحتتون كردم اما واقعاً دوست داشتم براي اوا به يادگار بمونه ميخوام تلخي و شيريني زندگي من و از زماني كه توشِ كامل با خبر باشه نميدونم درسته يا اشتباه اما من اينجوري دوست داشتم.. خيلي دوستت دارم ميبوسمت واقعاً باز هم ممنونتم به خاطر كامنت هاي پر از مهر و محبتت عزيز دلم
Lili
7 آذر 92 15:43
واي فداي تو دخمل موزيسين..... عاشقتممممممممممم تا فرأي بي نهايت😘😘😘
Lili
7 آذر 92 15:44
💛💛💛💛💛💛💛💛💛💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓💓براي مارسانا جونم و مامان زهره
مامان لي لي
8 آذر 92 16:50
درانتهاي نگاهت كلبه اي ميسازم تا مبادا بگويي .... از دل برود هر آنكه از دیدہ برفت ...
مامان ارغوان
8 آذر 92 22:10
عزیزمی خاله
مامان لي لي
9 آذر 92 4:08
عاشق پسر خاله ي، کلاه قرمزیم! دیدی رفته بود يك کیک مسموم رو تنهایی خورده بود تا بقیه مریض نشن! 
بهش گفتن: خب چرا ننداختی دور؟گفت خب مورچه ها میخوردن! مريض ميشدن!!به مورچه که نمیشه سرم وصل کرد.اين يعنی آخر معرفت به یاد همه ي رفقای با معرفت كه هيچ وقت از يادمون نميرن و تو با معرفت ترين خواهر مني😘😘😘😘😘
مامان لنا
9 آذر 92 8:58
به یادتونم همیشه
منصوره
9 آذر 92 15:06
سلام عزیزم با لینک موافقی؟ مرسانا جون خیلی نازه سلام حتما شما لطف داری
مامان ستایش و نیایش
10 آذر 92 10:13
آخرش ناناز خانم یه نوازنده معروفی میشه. خدا از زبونت بشنوه
مامان لي لي
11 آذر 92 0:16
عزيزمي زهره جونم ببوس نازدختر و 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
مامان لي لي
11 آذر 92 23:10
خصوصي
مامان لي لي
12 آذر 92 1:35
Khosooooooooosi😘
مامان لي لي
12 آذر 92 1:41
صحبت ازفاصله نیست!صحبت ازمهرووفاست شايداين فاصله ها،محک عاطفه هاست!
مامان لي لي
12 آذر 92 2:04
خصوصي 🌺🌺🌺
مامان لي لي
12 آذر 92 8:58
خصوصي💕💕💕💕
مامان لي لي
12 آذر 92 17:36
امتحان گواهینامه داشتم سرهنگ پرسيد:دورزدن كجاممنوعه؟گفتم توعالم رفاقت...لبخند زدوگفت:پياده شو قبولي...؛چون عاليه همديگرو دور نزنيم ! واقعا راست گفتی عزیزم چیزی که الان زیاد میبینیم
مامان لي لي
12 آذر 92 17:37
عزيزم الاهي دورش بگردم زهره ما خيلي عزيزيم پيش خداها...... ما لائق مادري دو تا از بهترين و پاك ترين فرشته هاشيم........ ببوس ناز من و 💙💙💙💙💙💙💙 واقعا همین جوره
مامان لنا
13 آذر 92 8:36
دلم تنگ عکس های جدید وروجکم.... انشالله به زودی میزارم بوس واسه لنا جون
مامان ارشیا
14 آذر 92 13:50
مامان لي لي
14 آذر 92 23:37
در دلم كودكي است كه بي تو بودنش را نق ميزند..... من هيچ لا اقل بهانه ي أو باش........
مامان لي لي
14 آذر 92 23:39
عزيز دلمي...به قران منم همين حس رو نسبت به مرسانا دارم
خاله جونی
15 آذر 92 16:03
بی صبرانه منتظر عکسای نانازم. خاله جونی فعلا مرسانا مریضه تب داره انشالله زودی عکس میزارم
مامان الینا
16 آذر 92 19:27
سلام عزیزم.من و شما دوست مشترک مامان لی لی هستیم .حتما خبر داری آوا جونم چی شده.تنها چیزی که آرومم کرد این بود که یه ختم 14 هزار صلوات واسش نذر کنیم.هر چند تایی که می تونی بخونی رو بیا تو وبم و بهم بگو.ممنون
مامان لي لي
17 آذر 92 22:36
🌺🌺🌺خصوصي
مامان لي لي
17 آذر 92 22:37
سلام زهره نميدونم چي بگم فقط مرسي واقعاً مرسي نميتونم اشك هام رو كنترل كنم نميتونم جبران كنم ممنون كه شفاعت أواي من و خواستي ممنون از نذر و نيازات ممنون دلم پوسيد خيلي دلتنگ بودم مرسي الهي فدات شم عزیزم ما ها که کاری نکردیم خدارو شکر که به خبر گذشت
مامان لي لي
18 آذر 92 5:02
يه نصيحت دوستانه: نگاهي رو باور كن كه وقتي ازش دور شدي منتظرت بمونه درست مثل نگاه خودت كه منتظر من و اوايي موند........ دوستت دارم مرسی از نصیحت دوستانه ات 💓
مامان لي لي
18 آذر 92 5:05
زهره مرسانا چه طوره؟؟؟؟ بهتر شده،؟؟؟؟ بد نیست از پنجشنبه تب میکنه الانم که سینه اش خیلی خرابه
مامان لي لي
18 آذر 92 22:01
'تو صورت آدمها؛ که یه زمانی صمیمیت و صداقت رو روایت میکرد، روزگاری آینه ای بود به نان چشم! آینه ای که همه اونچه که باید می فهمیدی توش پیدا بود، اما حالا نمیدونم اون آینه زنگار گرفته، یا واقعأ دیگه چیزی برای فهمیدن تو دلها نیست! نمیدونم دیگه چشمها چشم نیستن، یا دلها دل نیستن!
مامان لي لي
18 آذر 92 22:03
خصوصي💕💕💕
علی
15 دی 92 21:54
ای جونم ماشالله خیلی خوشکل وبامزه است خدا واستون حفظش کنه