قصه نبودن
سلام اول به همه دوستای وبلاگی خوبم دوم سلام به دختر ناز و خوشکلم
میخوام اول از همه با شمادوستای خوبم که تو این مدت جویای حالم بودید حرف بزنم .
امروز خیلی خوشحالم چون تونستم بیام تو این خونمون و با شما دوست جونا گپ وگفتی داشته باشم
شاید باور تون نشه ولی خیلی دلم تنگ شده بود نمیدونستم ادمها میتونن بدون اینکه هم دیگه رو ببینن و
از زندگی هم خبر داشته باشن به هم وایسته بشن دنیای عجیبیه بی شیله پیله بدون قر و پز بدون غیبت و
تهمت بدون دلخوری با هم دوستیم و از شادی هم شاد و غصه هم غمناک میشیم این مدت که نبودم خیلی
سرم شلوغ بود و اعصابم به هم ریخته اخه خیلی سریع اسباب کشی کردیم و تو خونه ایی اومدیم که هنوز
مقداری کار داشت ولی باز هم خدا رو شکر که بالاخره تا حدودی کارام انجام شد و به ارامش رسیدم.
از همتون بابت نظراتی که گذاشته بودید تشکر میکنم و از چند دوست خوبم که نظرات شون اشتباهی
پاک شد عذر میخوام.
دختر نازم امیدوارم من ببخشی اخه خیلی از کارایی رو که باید یاد داشت میکردم فراموش کردم
ولی ماهگردت که بیست تیر ماه بود مبارک تو این ماه میتونی کامل بخزی چار دست وپا میشی ولی
حرکتت کنده و خسته میشی عاشق اب بازی هستی به محض اینکه میگیم مرسانا بریم اب بازی از ذوق
جیغ میزنی و خوشحالی میکنی هر کسی هم که میخواد بره بیرون باهاش بای بای میکنی و دلت میخواد
بری ددر متاسفانه هنوز دندون در نیاوردی که من نگرانم البته به دکترت گفتم که بهت یه شربت و امپول داد
امیدوارم زودتر دندونات در بیان نفسم. خیلی مطلب بود که بنویسم ولی دیگه یادم نمیاد مامانی امیدوارم
من ببخشی در اسرع وقت عکسی ازت میذارم. دوست دارم و عاشقتم